تداوی جناب امانی هنرمند خوش آواز آغاز گردید
ماریا دارو ماریا دارو

تداوی امانی

امانی هنرمند خوش صدا با فرزندش

در آغاز سال نو ۱۳۹۰ خورشید مضمونی درباره بلبل خموش افغان”امان الله امانی” از قلم بنده درسایت “ماریا دارو” منتشرشد ودربسیارسایتهای دیگر نیزبازتاب گردید. بتاریخ۱۰ اپریل خبر خوشی ازقلم جناب نذیرظفردرسایت وزین مشعل مطالعه کردم که دربرگیرنده مژده تدوای جناب امانی بلبل خموش افغان، با مساعی جناب ” سید مخدوم رهین” تیمارداری میگردد؛ بود.
با سپاس ازهموطنان هنردوست، باید متذکرشوم همانطوریکه جناب نذیرظفر در نوشتار شان به حیف ومیل پول های دالری درافغانستان که ازطرف یک عده چپاول گران قدرت تذکر داده اند، مضمون دیگر تحت عنوان ” اشک ودردخند “بقلم جناب همایون مروت با فوتوهای جالب هنرمندان سابقه دار کشور، توجه ام را جلب کرد. به اشتیاق تمام نوشته جناب مروت را مطالعه کردم. کلمات زیبا، درباب تجلیل ازسال نووحضور داشت هنرمندان خوب وسابقه دار رادیو تلویزیون ، طرح وتجلیل خیلی مجلل برنامه با انانسری خانم سهیلا اصغری وردک که بتاریخ ۱۳ مارچ درشهر هامبورگ جرمنی برگذار گردیده بود، تحریر شده بود. بی جاه نخواهد بود، جملات زیبای آقای مروت رابا اختصار دراین جاه بگنجانم .
{ یکی از نواقص بزرگ کار ما درسالهای اخیر همین توصیف حضوری و تخریب غیابی است. می خواهم تذکر بدهم، که در جریان حرف ها و در موقع یاد آوری نام های دوستان با وجود همه حرمت به آنها ، من از خیر استفاده ی القاب، پیشوندهای سنگین و پسوند های رنگین میگذرم. چونکه درین آشفته بازار عصرما، تمام این القاب به نوعی بی تناسب اند با صاحبان آن. اکثراً القاب بزرگتر ازصاحبان شان هستند و گاهی هم برعکس ، که در هردو صورت گاهی در حق واژه ها خیانت صورت میگیرد و گاهی هم در حق اشخاص. هنوز سه ماه قبل از آغاز برنامه، گپ، گپ محفل هامبورگ بود. بالاخره روز موعود فرارسید. چون با ارزش ترین بخش برنامه همان دیدار یاران بود، دراین مورد هر قدر بگویم کم است چون آن همه احساسات را با الفاظ نمی توان انتفال داد. هر کدام از دوستان و هم مسلکان را یکه یکه از نظر میگذشتاندند و حتا کوشش نمیکردند جلو اشک های خود را بگیرند ، صحبت ها آنقدر بلند و مملو از احساسات بود که با کمی دقت میشد صدای تمام دوستان را از میز های مختلف شنید. صحبت ها همه در باره ی گذشته بود. باوجود کنجکاوی چیزی راجع به آینده نشنیدم که کمی درد آور بود. چون من از جمع نخبه هایی صحبت میکنم که هرکدام بیست تا چهل سال سابقه و تجربه ی کاری دارند. بار ها از خود پرسیدم: آیا میشود تنها با خاطرات گذشته زندگی کرد؟
بخش اصلی برنامه:
باوجود حضور و اشتراک نخبگان بخش های مختلف هنر، برنامه چه از لحاظ نظم و سازمان دهی و چه از لحاظ محتوا جای شکایت بیشتردارد تا حکایت. باید یاد آور شوم که یاد دهانی از نقاط ضعف برنامه به هیچ عنوان بی حرمتی به زحمات دوستان نیست. چنانکه در بالا هم ذکر کردم زمینه سازی دیدار این همه دوستان، همکاران و هم مسلکان، خود کار بسا بزرگ و قابل ستایش بود اما نظر بنده اینست که هرکدام ما وظیفه داریم تا به خاطر جلو گیری از صدمه دیدن فرهنگ باید ابراز نظر بکنیم. حالا ممکن نظر ما اشتباه باشد، اما زمینه ی تفکر و جستجوی راه برون رفت را که بلاخره میسر خواهد ساخت. یکی از نواقص بزرگ کار ما در سال های اخیر همین توصیف حضوری و تخریب غیابی است. به هر صورت سهیلا اصغری گوینده ی سابقه دار رادیو و تلویزیون بروی استیژ آمد و بخش اصلی برنامه با بیشتراز دو ساعت تاخیر آغاز شد. اولین جمله ی گوینده ی برنامه برای من و شاید برای دیگران نیز، خیلی آزار دهنده بود که گفت:(حاضرین گرامی و بینندگان عزیز تلویزیون ملی! چون امشب شب سال نو است و ما….) در حالیکه هنوز درست یک هفته به سال نو مانده بود. اکثر مهمانان با تعجب به همدیگر نگاه کردند که مبادا واقعاً امشب شب سال نو باشد.
موضوع دومی که آزار دهنده تر از اولی بود مقدمه چینی گرداننده برای دعوت کردن اولین آوازخوان برنامه خانم پرستوبود. گرداننده درین مقدمه، دقیق بعد از تبریکی سال نو با استفاده از کلمات دردآور مرگ، جنازه و تابوت از آوازخوان نامور کشور رحیم مهریاریادآوری کرده خانم پرستو را به اجرای آهنگ دعوت کرد. گرداننده در هر جمله ی خود بیشتر بینندگان تلویزیون ملی را مخاطب قرار میداد و حاضرین مجلس کاملاً در حاشیه قرار می گرفتند. واضح بود که تمام این مهمانان به اصطلاح (وی آی پی) که این همه زحمت سفر و مصرف راه رامتقبل شده بودند موادی بودند برای تهیه ی یک برنامه ی تلویزیونی. دردآور ترین نقطه ایکه نه تنها دامنگیر برنامه مورد بحث ما بلکه اکثر برنامه های افغانی در دوسه سال اخیر شده، ترویج لبسنگ در حضور بیننده است. قابل یادآوری است که در کشورهای دیگرلبسنگ در سالون کنسرت، توهین به بیننده، فریب بیننده وجرم شمرده میشود والبته محکمه هم دارد، چون که بیننده برای سی دی و دی وی دی آوازخوان دوست داشتنی خود یک بار پول پرداخته و حالا درسالون کنسرت باز پول میپردازد و وقت خود را سرمایه گذاری میکند تا از هنرنمایی زنده ی هنرمند مطلوبش لذت ببرد. بخصوص دراین برنامه که تقریباً همه ی حاضرین دست اندرکار بخش های هنری بودند، لبسنگ کردن به غیر از فریب، توهین به بیننده و توهین به هنر دیگر چه مفهومی دارد؟ خلاصه اینکه بخش لبسنگ ها شروع شد و گرداننده از آواز خوانان، یکی پی دیگر دعوت میکرد و آنها هم قبل ازاینکه پشت مکروفون قرار بگیرند اول سی دی خود را به تخنیکر برنامه میدادند که در چند مورد آهنگ های اشتباهی روشن میشد و دوباره خاموش میشد و بعد از مکثی دوباره آهنگ مطلوب روشن میشد و آواز خوان شروع به دهن (شوردادن) میکرد.
ولی حجازی بعد ازسلام و تبریکی سال نو آمادگی لبسنگ را گرفته بود که متوجه شد که دستگاه سالون سی دی اشرا خوانده نمی تواند، قسم خورد که سی دی جور است و بیننده ها را مخاطب قرار داده گفت: اگر باور ندارین بیایین در موتر من گوش کنید. او بعد از گفتن این جمله بدون لبسنگ از استیژ پایین شد. وبسیار گیچ کننده بود زمانی که آواز خوانان مجرب وسابقه دار آهنگ های سی چهل سال پیش را که با آرکستر بزرگ رادیو ثبت شده بود لبسنگ میکردند. یعنی چه؟ چرا؟ آیا….؟ یکی از موارد قابل تعجب، کار استاد ارمان بود. باید بگویم که من یکی از باورمندان توانایی، زحمات و ابتکارات ایشان هستم که افتخار دوستی شانرا هم دارم. ایشان آهنگ دوره ی جوانی اشرا لبسنگ کردند. حالا اگر از جرم لبسنگ بگذریم، استادارمان در سی دی آخرش با انسامبل کابل، آهنگ های جدید، قوی و زیبایی دارد که از هر لحاظ بهتر و بازتاب دهنده ی کار های جدید و منحصر به فرد خود شان است و اکثر مردم آنرا نشنیده اند. پس چرا آهنگ سابقه!؟
یکی دیگر از موارد، لبسنگ استاد شریف غزل بود که در نوبت او هم دستگاه نارسایی کرد و سی دی اشرا نخواند. او هم از استیژ پایین شد و بعدآ دوباره بروی استیژ دعوت شد. من که یکی از ارادتمندان هنر ایشان هستم هیچ باور نمیکردم که شریف غزل آواز خوان کلاسیک، یکی از انگشت شمارکسانی که با تمام زدو بند های( بازار) تعهد و وفاداری به سبک خود را تا امروز حفظ کرده؛ چطورتوانست به لبسنگ حاضر شود!؟ خیلی زیباتر میبود اگر ایشان فقط سال نو را تبریک میگفت و پایین میشد و یا صرف با یک هارمونیه یک تکه ی یکی از آهنگ های زیبایش اجرا می کردو با توانمندی های خاصی که دارد جایگاه خود و هنر کلاسیکش را حفظ میکرد. شاید باورش برای شما هم مشکل باشد که نوازندگان توانای ما خالد ارمان و سیر هاشمی هم پارچه های واقعآ زیبای رباب، گیتار و طبله را از سی دی پخش کردند و پلی بک نواختند. آیا دردآورنیست؟
مبادا همین شکل کنسرت دادن نورم شود و بیننده ی بیچاره ی افغان از حس واقعی و لذت حقیقی موسیقی زنده برای همیش محروم شود. (بجاست درهمینجا یک صلواتی به ارواح پیشگامان این قافله بفرستیم) باز هم اگر جرم لبسنگ را نادیده بگیریم پارچه های خالد ارمان و سیر هاشمی خیلی زیبا بودند و دوآهنگ واقعآ زیبا خوانده شده بود که یکی از لطیف ننگرهاری بود دیگرش از آوازخوان جوان و کاملاً تازه کار یما ابوی. توزیع تقدیر نامه ها هم یکی از بخش های (مهم) برنامه بود. هرچند پیشنهاد محترم عثمان علیم به خاطر تقدیر کردن هنرمندان کاریست در خور ستایش. چونکه قدردانی در ذات خود عملیست نیکو، آنهم از هنرمندان و بخصوص در شرایطی که ما با آن مواجه هستیم. اما برخورد با این موضوع درسطح خیلی پایین بود که توهینش به هنرمندان بیشتر بود تا تقدیرش. اول اینکه تقدیر نامه ی سه سطری اشتباهات املایی وانشایی داشت باوجودیکه از طرف وزارت فرهنگ، ریاست رادیو تلویزیون و ریاست افغان فلم ترتیب وحتا امضا هم شده بود.
دوم اینکه تقدیر بدون تفکیک صورت گرفته بود.
سوم اینکه توزیع تقدیر نامه ها در خلا هایی صورت میگرفت که به اساس مشکلات تخنیکی پیش می آمد. به خصوص تقدیر نامه به آنانیکه مربوط بخش سینما میشدند در روی استیژ نه بلکه درپایین استیژ (چون استیژ را برای موارد دیگر آماده میکردند) ساعت دو ونیم شب زمانی توزیع شد که عده ی زیادی از حاضرین رفته بودند و متباقی هم آنقدر خسته بودند که حتا حال شنیدن موسیقی را هم نداشتند.. متاسفانه در سه چهار سال اخیر اکثر کنسرت های آوازخوانان دست اول ما وهمچنان برنامه های به اصطلاح لایف تلویزیون های دیگرهم دچار همین نارسایی ها استند. و ما پدیده ی فراموش شده ی داریم بنام رسالت فرهنگی که همین رسالت مرا وادار به نوشتن این گزارش کرد.}
خونندگان ارجمند برمیگردم به اصل قضیه، نوشته های دو دوست گرامی وهمکاران سابق رادیو تلویزیون ملی واقعاٌ درد آوربود، اولین سوال از مطالعه دونوشته در ذهنم خطور کرد،عدم توجه مسوولین هنروفرهنگ درباره هنر وهنرمند، دوم تقدیر بی مورد وتجلیل پرُ مصرف وبیجا برای چه؟….رادیو تلویزیون ملی میتوانست یک برنامه فوق العاد درداخل کشور با تقدیرازهنرمندان که هنر و موسیقی اصیل افغانی را حفظ کرده اند ودر داخل کشور زندگی دارند که با تاسف هیچ تقدیر نامه برای شان داده نمیشود، مانند گذشته ها تجلیل مینمودند.
اگررادیو تلویزیون ملی برای همچو مصارف بودجه دارد، برای تداوی یک هنرمند محبوب که صدای ملکوتی اش را ازدست میدهد، چرا سکوت اختیار کرده وکوچکترین توجه وترحم بحال امانی گرامی نه نمودند. امانی هنرمند مردمی که ازدل توده ها برخاسته وبرای مردمش سالها سروده است. بدبختانه طی چند سال پیش دیدگان مسوولین تلویزیون ملی چو پرنده زخمی پر پر میزند از کوچکترین الطاف وتوجه وزارت کلتور وفرهنگ ورادیو تلویزیون ملی بهرمند نگردید.
تقدیرازهنرمندان اکنون مانند خیرات است که ازکیسه خلیفه بخشیده میشود وبرای هنرمندان که هنوز با نام هنر و موسیقی اصیل افغانی آشنایی ندارند، داده میشود. درگذشته ها از کاپی خوانی نوآموزان شکوه داشتیم ،اکنون یک درد دیگر نیز بالای دردهای هنری وفرهنگی افزوده شده که لبسنگ نا موفق میباشد.
قراریکه درتصاویرمشاهده کردم، خوبترین وسابقه دارترین هنرمندان درآنشب حضور داشتند، چه میشد بادرنظر داشت رسالت هنری شان، درباره بربادی موسیقی اصیل افغانی پیشنهادات سازنده ارایه میکردند وجلوگیری ازافتزاح هنری را با دلایل موجه با فهم موسیقی مانع میشدند. هنرمندان چیره دست که یک عمر در راه موسیقی افغانی خدمات شایانی انجام داده اند، مانع افتضاح هنری نگردند، پس ازکی گله مند باشیم، جالب آنکه آنها خود نیز به لبسنگ تن داده اند. هرگاه ازهریک همان سابقه دران که درمحفل حضور داشتند، درباره آشفته بازار موسیقی افغانی سوال شود، با صراحت میگویند که موسیقی ما درمعرض خطرقرار دارد. اما چرا آنشب بیتفاوت بودند؟. تقدیرازهنرمندان همان طوریکه جناب مروت فرمودند، کارخوب است، بشرط آنکه نواقص فوق الذکر را نمیداشت، وارزش تقدیر نامه نیز درنوع توزیع آن از بین نمیرفت. درهرحال از توجه دوستانیکه برای تداوی جناب امانی همکاری ومساعدت کرده اند، جهان سپاس و امیدوارم جناب امانی صدای از دست رفته اش را باز یابد، شاهد هنرنمایی او باشیم .

ارسال شده در موسیقی | پاسخ دهید:

April 18th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل هنری